میدان معناشناختی اول
واژه شناسی
تفکر: به اعتقادی مغلوب «فکر» است به معنای جست و جو و اصطلاحاً به معنای نیرویی که علم را با ایجاد صورتی در قلب به معلوم تبدیل می کند (راغب، 384) و در تعریف منطقی حرکتی معنادار از مبادی به معانی و از معانی به مراد و مقصود فهم است. (خوانساری، 20)
در قرآن کریم ساختارهای گوناگون آن 19 بار به کار رفته است، که به جز 1 مورد (مدثر:18) در باب تفعیل (تفکیر) و همه با بار معنایی مثبت و ستودنی و در باب تفعل (تفکر) به کار رفته اند، که در اکثر آنها نوعی دعوت و تشویق به تفکر دیده می شود. تعقل: از ریشه عقال به معنای افسار و بستن است که به دلیل کنترلی که بر قوای وجودی دارد و ثبات حرکتی آدمی در سیر کمال را وظیفه دار است، گویی بر نیروهای دیگر افسار می زند، تا آنان را در مسیر صحیح براند، با ریشه اش مناسبت پیدا کرده است.
عقل اصطلاحاً به معنایی نیرویی که آماده پذیرش دانایی است به کار می رود. عقل در تقسیم بندی منقول از امیر المؤمنین علی (ع) به عقل طبیعی یا فطری و عقل اکتسابی تقسیم شده است. طبعاً کسی که عقل طبیعی یا فطری نداشته باشد، امکان تربیت عقل و به دست آوردن عقل اکتسابی را نیز نخواهد داشت. (راغب، 341)
در قرآن کریم ساختارهای گوناگون آن 49 بار و همه به صورت ثلاثی مجرد به کار رفته است، که میزان دعوت و تحریض به آن نسبت به فکر به وضوح شدت می یابد، تا آنجا که قرآن به آنان که اهل «عقل» ورزیدن نیستند نهیب می زند. (برای نمونه نک:حج:46؛ فرقان:44 و... )
هم نشینی عقل با علم (عنکبوت:29) و عقل با قلب (حج:49) و بالاخره جانشینی عقل با سمع (ملک: 10؛ فرقان: 44؛ یونس:43) از بزنگاه های اندیشه در قرآن کریم است.
تدبر: مصدر باب تفعل از ریشه «دبر» به معنای پشت و ظهر است و در لغت به معنای پشت چیزی را کاویدن و پرده از بخش های پنهان کنار زدن و اندیشیدن در باطن امور است. (راغب، 165).
در قرآن کریم ساختارهای باب تفعل چهار بار به کار رفته است که در دو مورد «ت» مصدر با «د» ادغام شده است. (مؤمنون:68؛ ص:29)
بدون استثنا در همه موارد، تشویق و تحریض به تدبر و تعجب و باز خواست از عدم تدبر به چشم می خورد. هم نشینی تدبر با قلب در آیه 24 سوره محمد از بزنگاه های اندیشه در قرآن کریم است.
فقه: به معنای نوعی تحلیل عقلی و رسیدن از معلومات مشهود به معلومات نامشهود است که منجر به اثرگذاری در حوزه عمل و برنامه ریزی شود. (راغب، 384) ساختارهای مختلف آن در قرآن کریم به صورت مجرد 19 بار و در باب «تفعل» یک بار (توبه:12) و مجموعاً 20 بار به کار رفته است.
در این مفهوم نیز همنشینی فقه با قلب (اعراف:176؛ توبه:87، 127؛ منافقون:3؛ انعام: 25؛ اسراء:46؛ کهف:57) و همچنین با «قول» با تراکم بسیار بیشتر نسبت به مفاهیم قبلی (هود: 91؛ طه:28؛ کهف:93) از بزنگاه های اندیشه در قرآن کریم است.
از میان ساختارهای واژه فقه در قرآن کریم 1مورد استفاده شده در باب تفعل معنایی خاص دارد که امر به تفقه در دین است و مؤلفه های معنایی واژه را تغییر می دهد. اختلافات محسوسی در مؤلفه های معنایی این واژه با 3 واژه دیگر مشهود است که گویی این واژه را نه در امتداد 3 واژه قبلی که در ارتباطی معنادار با همه آنها مفهوم می کند.
دو واژه دیگر در قرآن کریم دامنه میدان اول معنایی اندیشه را گسترده می کنند. یکی واژه «آیه» که با 4 کلید واژه اصلی مطرح شده و همنشینی دارد و به ویژه با تفکر و تعقل در آیات بسیار تأکید شده است و دیگری اصطلاح «اولواالالباب» به معنای صاحبان خرد است، که تنها کسانی اند که از دیدگاه قرآن با حوزه معنایی اندیشه ارتباطی برقرار می کنند.
«لب» در لغت به معنای هسته و درون مایه است (راغب، 446) و مناسبت انتخاب این واژه برای اولوالالباب نشان می دهد که خردمندان کسانی اند که درون مایه وجودی دارند و شخصیتشان چیزی فرای پوسته ظاهری زندگی دنیایی با بشر بودن صرف است، بلکه دارای باطن و محتوایی وجودی اند که می توانند با عمق و باطن هستی و لایه های باطنی وجود، قانونمندی ها و آیات الهی ارتباط برقرار کنند.
این واژه همواره به صورت جمع «اولوالالباب» به کار رفته است که وقتی آن را در کنار واژه «قوم» که برای اهل تفکر، تعقل، تدبر و تفقه به کار رفته است قرار دهیم، تأکید بر جمعی بودن اندیشه در قرآن از آن حاصل می شود.
نظرات شما عزیزان: